نظریه شخصیت(شخصیت شناسی) به عنوان پاسخی به سؤالهای چه چیز، چطور و چرا؟
هر نظریه شخصیت دربی یک کاسه کردن و تنظیم یافتههای مختلف است، ضمن اینکه میتواند راههای مناسب تحقیق را معرفی کند. به طور خلاصه نظریهها در جمع آوری آنچه که میدانیم و دستیابی به آنچه که ناشناخته مانده است، پیشنهادهایی ارائه میدهد.
از طریق روانشناسی شخصیت چه چیزی را تبیین میکنیم؟
در یک مطالعه و همه جانبه، میخواهیم بدانیم که انسانها شبیه چه هستند، چطور چنین شدهاند و چرا به شکل فعلی رفتار میکنند؟
بنابراین به نظریه نیاز داریم که برای سؤالهای چه چیز، چطور و چراغ پاسخی داشته باشد.
سؤال اول(چه چیز) به خصوصیات فرد و ارتباط این خصوصیات با یکدیگر مربوط است.
آیا این فرد صادق و ثابت قدم است و به موفقیت شدید نیاز دارد؟
سؤال «چطور» به عوامل تعیین کننده شخصیت فعلی هر فرد بر میگردد.
دو عامل وراثت و محیط، تا چه حد و چگونه در تعامل بودند تااین شخصیت به وجود آمده است؟
و سؤال، «چرا» به دلایل رفتار فرد مربوط میشود. پاسخ این سؤال با ابعاد انگیزشی فرد ارتباط پیدا میکند.
چرا انسان فعالیت میکند و چرا این فعالیت را در جهت خاصی انجام میدهد؟
فردی در پی ثروت اندوزی است، چرا این مسیر خاص را انتخاب کرده است؟
آیا کودکی که در مدرسه خوب پیشرفت میکند، میخواهند والدین خود را خشنود کند، استعدادهای خود را به کار اندازد، عزت نفس خود را حفظ کند یا خود را به رخ دوستانش بکشد؟
آیا مراقبت بیش از حد مادر از کودک به دلیل عاطفی بودن مادر است، یا میخواهد آنچه را که در کودکی خود نداشته به فرزندش بدهد و یا از این طریق، بر عناد و رنجشی که از فرزند دارد سرپوش میگذارد؟
آیا افسرده بودن یک فرد به علت حقارتی است که احساس میکند؟ به دلیل از دست دادن فردی است که شدیداً به او علاقه مند بوده است و یا به دلیل احساس گناه است؟
یک نظریه به ما کمک میکند تا دریابیم که یک فرد تا چه حد افسرده است، این ویژگی شخصیتی چگونه به وجود آمده است، چرا در بعضی از موقعیتها فرد احساس افسردگی میکند چرا به هنگام افسردگی رفتار خاصی از خود نشان میدهد؟
اگر دو نفر افسرده باشند، چرا یکی از آنها از منزل بیرون میآید و خرید میکند در حالی که دیگری در لاک خود فرو میرود؟
این تمام سوالاتی است که شاید در ذهن من و شما به وجود آمده است و لازم است که که این سؤالات را منظمتر بررسی کنیم.
پس در ادامه ۵ حوزهای که یک نظریه شخصیت باید به آن بپردازد را بررسی میکنیم و در پایان مطمئن باشید که به یک نتیجه کلی خواهید رسید:
-
ساختار یا واحدها یا سنگ بنای شخصیت
-
فرآیندهای یا جنبههای پویای شخصیت از جمله انگیزهها
-
نمو و رشد یا اینکه انسان چگونه به صورت انسان ویژهای که هر کدام از ما هستیم در میآید.
-
آسیب شناسی یا ماهیت و علل کنش ناسازگارانه شخصیت.
-
تغییر، یا اینکه افراد چگونه تغییر می کنند و چرا بعضی اوقات در برابر تغییر مقاومت می کنند یا قادر به تغییر نیستند.
ساختار:
نظریه های شخصیت را می توان با توجه به مفاهیمی که برای پاسخگویی به سوالات چه چیز، چطور و چرا به کار می برند، مقایسه کرد.
مفهوم ساختار به جنبه های پایدار تر و مقاوم تر شخصیت اطلاق می شود. این مفاهیم، استخوان بندی یک نظریه را تشکیل می دهند. در این برداشت، ساختار ها با اجزای بدن و یا مفاهیمی مانند اتم و مولکول در فیزیک قابل مقایسه اند. مفاهیم ساختاری از قبیل پاسخ، عادت، صفات و تیپ، مفاهیم رایجی هستند که در توصیف افراد مورد استفاده قرار می گیرند.
مثلاً مفهوم صفت به پایداری پاسخ فرد در موقعیت های مختلف دلالت می کند. ما ممکن است در توصیف یک فرد از صفاتی مانند فلانی باهوش است، اجتماعی است، صادق است، بامزه است یا فردی جدی است استفاده کنیم. درواقع اصطلاحات ما مردم با آنچه که روانشناسان شخصیت به کار میبرند شباهت بسیار زیادی دارد.
و مفهوم تیپ در مقایسه با مفهوم صفت، به نظم و عمومیت بیشتر در رفتار دلالت دارد. اگرچه افراد می توانند درجات مختلفی از صفات را داشته باشند معمولاً از تیپ خاصی به حساب میآیند. مثل تقسیم بندی افراد به درونگرا و برونگرا و یا طبقه بندی افراد برحسب اینکه به دیگران گرایش دارند و از آنها دوری می کنند و یا با آنها مخالفت می ارزد.
فرایند:
همانطور که نظریه ها را ما از لحاظ ساختاری با یکدیگر مقایسه کردیم می توانیم آنها را از نظر مفاهیم پویا و انگیزشی نیز مورد استفاده و توجیه رفتار قرار بدیم و آنها را بسنجیم. این مفاهیم به جنبه های فرآیندی رفتار انسان دلالت دارند.
سه نوع مفهوم سازی در انگیزش، مورد توجه روانشناسان شخصیت بوده است: انگیزه های مبتنی بر لذت، انگیزه های رشد یا خودشکوفایی و انگیزه های شناختی.
آیا تا الان احساس گرسنگی یا تشنگی کردهاید که با خوردن و آشامیدن این تنش را از بین ببرید و احساس راحتی بکنید. مطمئناً جواب شما بله است.
مفاهیم انگیزشی لذت گرایانه بر کسب لذت و دوری از درد استوار است. این نوع نظریه ها به دو دسته تقسیم می شوند الگوهای تنش و الگوهای مشوق
نظریه اول که بر اساس الگوهای تنش می باشد نیازهای زیستی درون ارگانیسم موجب تنش می شوند و فرد با ارائه این نیازها درصدد کاهش تنش برمی آید شبیه همین مثال گرسنگی و تشنگی که برای شما زدیم.
در مقابل نظریه اول که الگوهای تنش هست الگوهای مشوق قرار دارند که بر هدفها، نتایج یا انگیزه هایی که فرد در جستجوی آن هاست، تاکید می شود. تا الان اگر شما در جستجوی پول شهرت پذیرش اجتماعی یا قدرت بوده اید مطمئن باشید که از الگوهای مشوق پیروی کردهاید.
در واقع الگوهای مشوق به جای توجه به درون بدن به بیرون بدن تاکید دارند مثل لذت رسیدن به پول و شهرت و پذیرش اجتماعی
رشد و نمو:
یکی از مباحثی که در روانشناسی شخصیت مطرح است تاکید بر تفاوتهای فردی و رشد ویژگی های منحصر به فردی است که موجب بالندگی ما شده است. معمولاً عوامل تعیین کننده شخصیت به دو گروه تعیین کننده های ارثی و محیطی تقسیم می شوند. متاسفانه این تقسیمبندی به این مباحثه کشیده شده است که کدام عامل مهم تر است یعنی همان مباحثه طبیعت و محیط. در این مباحثه، طبیعت به سهم ژنها در شخصیت انسان و تربیت بر نقش محیط دلالت دارد.
در زمان های متفاوت تاکید بر یکی از این دو عامل بر دیگری توافق داشته است. گاهی بر محیط تاکید بوده است و گاهی به عکس سهم ژن ها در شخصیت انسان مهمتر تلقی شده است.
در سالهای اخیر بر اهمیت ژنها تاکید شده است و می گویند که وراثت سهم بیشتری نسبت به محیط دارد که شاید یک مقدار منطقی هم نباشد ولی دانشمندان دلایل خاص خودشان را دارند و شاید در در این مقاله نگنجد و در جای دیگر به آن خواهیم پرداخت.
آسیب شناسی روانی و تغییر رفتار
درتبیین جنبههای مختلف رفتار انسان، یک نظریه کامل شخصیت باید توضیح دهد که چرا بعضی از افراد با فشارهای روانی زندگی روزانه کنار می آیند و به طور کلی به ارضاء دست پیدا میکنند، در حالی که بعضی افراد، واکنشهای آسیب شناختی (رفتار غیرعادی ناشی از علل روانشناختی) از خود بروز میدهند.
به علاوه، هر نظریه باید روش های روان درمانی یا شیوه هایی برای اصلاح وجوه آسیب شناختی رفتار ارائه کند. اگرچه همه نظریه پردازان شخصیت، درمان گر نیستند، اما یک نظریه کامل شخصیت باید توضیح دهد که چرا و چگونه بعضی از افراد تغییر میکنند و یا در مقابل تغییر مقاومت می نمایند.
تا اینجا پنج حوزه ای که یک نظریه شخصیت باید به آن بپردازد را بررسی کردیم، که هر نظریه کامل شخصیت باید آنها را در نظر بگیرد و مقایسه نظریه ها با یکدیگر نیز از طریق آنها امکان پذیر می گردد.
این حوزه ها عبارتند از:
1- ساختار
2- فرایند
3- رشد
4- آسیب شناسی روانی
5- تغییر
حوزه های مورد بحث، نشاندهنده مفاهیم انتزاعی است و یا نحوه سازمان دادن به این نوشته علمی را بیان می کند.
مفهوم سازی انتزاعی در سایر زمینه های علمی نیز مانند روانشناسی دیده می شود. این مفاهیم، حوزههای را تعریف میکند که باید در نظریه شخصیت مورد بررسی قرار گیرد- یعنی چیستی، چگونگی و چرایی شخصیت را تبیین نمایند.
این پست چقدر مفید بود؟
روی ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا: 0
تاکنون رأی ندارید! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهد.